اون صدای دوست داشتنی شجریان رو گوش میدم و به این فکر میکنم چرا بهم کامنت نمیدین؟ سعی میکنم به خودم و این که خب حرف خاصی نمیزنم نگیرم. ولی خب تعرض اون آدم که حرف مهمی بود. نمیدونم والا. تازه از کتابخونه اخراج شدم :)) زنگ زدم به بیشمسئول و بهش گفتم که آقا من واقعن بیجا میشما، از اینجا برم، ولی خب دو ساعت، لیترالی دوساعت منو سر پا گذاشتن و تهشم گفتن برو. که من رفتم. بعد از چند ساعت زنگ زدن کفتن حالا بیا، ما عذاب وجدان گرفتیم ولی خب دیگه چه سود. هچ. بر نگشتم چون حس کردم به خاطر انتخاب آزادانهم بهم توهین شده. فعلن میرم دفتر بچهها. برای تنوع. و همین. بازم که بیسر و ته شد که.-_-